کد خبر: 63367 - تاریخ: شنبه، 25 اکتبر 2014 - 18:56

ای خورشید خورشیدها…

مجتبی محمدی

از کوچیکی عاشق دست به سینه شدن سمت حرم آقا رضا بودم و اون چندتا نجوایی که وقتی مادرم زیر لب زمزمه می کرد و سین سلام و شمس الشموسش خیلی واضح شنیده می شد…

بسم رب الحسین(ع)
صلی الله علیک یا ابا عبدالله ….
از کوچیکی عاشق دست به سینه شدن سمت حرم آقا رضا بودم و اون چندتا نجوایی که وقتی مادرم زیر لب زمزمه می کرد و سین سلام و شمس الشموسش خیلی واضح شنیده می شد…
–    پرسیدم شمس یعنی چی ؟
–    گفت : خورشید…..!
تو خورشید آسمون ها بودی ؟ دیگه حس خوبی به خورشید داشتم و فکر می کردم چقدر خوشبختم که هر روز صبح شعاع نرم نگاهتون چشمم رو نوازش میکنه تا از خواب بیدارم کنید و چه عاشقانه و نغز به این فکر می کردم که شما رو خورشید و خورشید و صدا می کردم رضا….!
نمیدونم چند سالم بود ، اولین باری که که سینمایی روز واقعه و اون سکانس عجیب رو دیدم « ظهر بود ، عبدالله آسمان رو تیره می دید،گل آفتاب وسط آسمون ، تور سیاه غم به سرش کشیده بود……وعبدالله نگران ومنتظر واقعه ای ….و اونوقت نشون دادن که یک خورشید دیگه کنار آفتاب ظهر قرار گرفت و پیرمرد راوی گفت که این یک نشانه است!!
-نشانه چه ؟
آنقدر از حس خوبی سرشار شدم که ناخود آگاه زیر لب زمزمه کردم : السلام علیک ای شمس الشموس…! ای خورشید خورشیدها….
بی راه گفته ام؟ سرت روی نیزه شفق سرخ شهادت می زد و اینگونه خورشید ظهر عاشورا دو تا شد.
ماه و آفتاب که در علقمه گرد هم آمدند و منظومه سرخ هفتاد و دو ستاره که در امتدادت کشیده شد…. تو زیباتری یا خورشید؟
زینب که تمام طول را ه زیر نور سرت بر روی نیزه، راه را پیدا می کرد و در دل سیاه شب یتیمکانت را از روی خار بیابان جمع می نمود….
تو زیباتری یا خورشید؟
وقتی سر دروازه ساعات ، آتش از روی بام بر سر بریده ات ریخته اند وگیسوان خونینت را سوختند…. تو زیبا تری یا خورشید ؟که نیمه شبی دیجور ، هنگامه ی خواب خورشید فلک ، با سر بریده ای بساط تاریک و بغض آلود دخترکی سه ساله را روشن نمودی و با لب های شکسته ات لب خشکیده دخترت را بوسیدی… تو زیباتری یا خورشید ؟… آه ای خورشید خورشیدها ، امشب اگر دستم به هودج فاطمه(س) رسد ، آنگاه که برای زیارت درصف پیامبران بسویت می آید، برات عشق را ، برات آزادی ام را خواهی داد؟
و آیا امشب اگر، دخیل نخی از پر قنداق شش ماهه ات شوم نجاتم می دهی؟ من پاسدار عشق توام ، مدافع حرمت… ما را به حق جون، آن غلام سیه چهر سپید بخت، ببخش و آزادمان کن.

 

انتهای پیام/


مطالب مرتبط:
نظرات بینندگان

انتشار یافته:۵

  1. محمدعلیدخت
     | 2014/10/27 - 15:52
    پاسخ
    +5
    0

    باسلام ممنون از یادداشت بسیار زیبا و اثرگذارتان و باید در وصف کربلا نوشت:
    کربلا، عمیق ترین زخمی است که بر پیکر زمین نشسته، و رساترین فریادی است که در دهلیز تاریخ پیچیده است

  2. 110
     | 2014/10/28 - 15:55
    پاسخ
    +5
    0

    با سلام خدمت برادر مجتبی
    مثل همیشه یاداشت عالی بود و بی نقص
    خیلی ممنون از یاداشتهای قشنگت.خدا خیرت بده

  3. سامان
     | 2014/10/29 - 19:35
    پاسخ
    +3
    0

    خیلی ممنون از یاداشت زیباتون برادر مجتبی
    منتظر یاداشتهای بعدی تون هستیم

  ارسال دیدگاه

  توجه نمایید
  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «خوبان خبر» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • خوبان خبر از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.
  • تنها خالی نماندن متن دیدگاه الزامی است.
  • telegram khoobankhabar

    telegram khoobankhabaradvads