کد خبر: 23214 - تاریخ: چهارشنبه، 17 آوریل 2013 - 19:15

تراول صدا ندارد؛ پول خورد امّا…

مولایم علی فرمود: چه بسا دانایانی که جهلشان به کشتنشان داده است! مثال اینجور آدم ها مثال پول خورد است درون جیب! سر و صدا زیاد میکنند اما هیچ چیز بارشان نیست!

جور بهار را داشت می کشید با اشک ریختن هایش. مثل ابر بهار می بارید چشم هایش. اشک ریختن هم دارد! کلّی راه را هر هفته می کوبید. از تمام کارهاش می زد. درس و بحث را تعطیل می کرد تا خودش را غروب پنجشنبه ای برساند بهشت زهرا. حالا روز شهادت مادر، شهدا آمدند به دیدارش. آمدند بمانند؛ گوشه ای از دانشگاهشان! شهدا، پای سفره ی اهل بیت نشسته اند. چشم دوخته اند به کار اهل بیت. وقتی امام هشتم میگوید: هرکه به زیارت من بیاید به دیدارش خواهم آمد؛ شهدا هم، آمدن ها را بی جواب نمی گذارند. آمدند. چه باشکوه هم آمدند. خداوند روز شهادت، دو شهید گمنام هدیه کرد به دانشجویان دانشگاه پزشکی شهید بهشتی تهران! خوب استقبال کردند از فرزندان حضرت زهرا! دل مادر را شاد کردند. بعضی ها امّا خودشان را پیش حضرت مادر بدحساب کردند. نشان دادند که می شود ده ها سال درس خواند و حتی ده ها سال درس گفت و سرآخر، در نادانی به سر برد. حرف من نیست؛ مولایم علی فرمود: چه بسا دانایانی که جهلشان به کشتنشان داده است! مثال اینجور آدم ها مثال پول خورد است درون جیب! سر و صدا زیاد میکنند اما هیچ چیز بارشان نیست! اگر بارشان بود نمیگفتند: دانشگاه پزشکی که جای شهدا نیست! اگر مثقال ذرّه ای معرفت داشتند نمیگفتند: برای شهدا همین بس که نام یکی از سالن های دانشگاه را به نامشان گذاشتیم! تراول اما صدا ندارد. شهدا بی سر و صدا بودند و بی ادّعا! و با همین بی ادّعائیشان دل ربودند از همه. اشک های دانشجویان جوان به بعضی ها تودهنی بود. به آنهایی که با یک “آقای دکتر” کبر و غرور گرفتدشان! اکرام شهدا، برعکس بعضی از کارها، وابسته بودن به جناح یا حزب نمی خواهد!  درک و فهم میخواهد. کمی هم مردانگی! خیلی ها ندارند ولی وجود مادر شهیدان مهدی و محمود قناد پر است از این مفاهیم! میگفت: محمودم همیشه پایم را می بوسید و مدام می گفت که بهشت زیر پای شماست مادرجان. من هم وقتی می خواستم بگذارمش در قبر، اول پایش را بوسیدم که بهشت زیر پای اوست. ما مردانگی نداریم جناب دکتر! اگر داشتیم جواب زحمات مادر شهید را اینگونه نمی دادیم. اگر داشتیم فراموش نمیکردیم یادگاران جبهه را.  آنوقتی که دلار بالا رفت، من نگران شدم. شما بی تابی کردید. حاج احمد اما سوخت. حاج احمد پاریاب همان است که نفسش را جا گذاشت توی فکّه! اینجا هم که ما میان کش و قوس دلار نگران وضعمان بودیم، نداشت بدهد خرج داروهایش را. نداشت و سوخت. پرکشید و رفت. رفت آن دنیا!
الغرض؛ شهدا مرام و معرفت دارند! آنهایی که قلبشان مرده است نمی فهمند! جوانی که زیر تابوتشان اشک می ریزد می داند…
این یادداشت، پر از درد بود! در خانه اگر کس است، یک حرف بس است…
محسن سیمائی 
نظرات بینندگان

انتشار یافته:۹

  1. محمد علیدخت
     | 2013/04/18 - 12:34
    پاسخ

    سلام. گل اشکم شبی وا میشد ای کاش/ همه دردم مداوا میشد ای کاش/ به هرکس قسمتی دادی خدایا/ شهادت قسمت ما میشد ای کاش……/ ممنون از یادداشت شما.واقعاٌ تک تک این سطرها معنای جداگانه ای می طلبد.( باید قدری به خود بیندیشیم) باز هم تشکر برادر محسن.

  2. نام شما...
     | 2013/04/23 - 15:34
    پاسخ

    بعضی از افراد هرچه قدر که از لحاظ علمی بالا باشند مثل مسافرین قطار می باشند قطار به سمت خدا می رفت همه سوار شدند قطار به ایستگاه بهشت رسید ناگهان همه پیاده شدند قافل از اینکه قطار به سمت خدا می رفت

  3. فاطمه سیمائی
     | 2013/05/8 - 23:51
    پاسخ

    عمو جان
    اینک این منم دختری از تبار باران ها ٰ،و گلویی هم بغض ابر ،و اشکی همپای باران های گیلان ،و تازه فهمیدم که چقدر از شهدا فاصله دارم ، و تا دیار شهیدان فاصله بین آسمان و زمین است …

  ارسال دیدگاه

  توجه نمایید
  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «خوبان خبر» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • خوبان خبر از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.
  • تنها خالی نماندن متن دیدگاه الزامی است.
  • telegram khoobankhabar

    telegram khoobankhabaradvads