کد خبر: 93042 - تاریخ: سه‌شنبه، 20 اکتبر 2015 - 19:32

سوگنامه حسيني؛

غنچه ای که نشکفته “پر پر” شد

هم ایشان که بر مهربانی خداوند عرش اعلی تکیه زده اند،یادشان بوی عطر محبت ، بوی سیب سرخ حسینی ، بوی عشق ، بوی مادر ، بوی فرزند ، بوی فراق ، بوی داغ ، بوی اشک خون بر جان می نشاند و چه سخت است ترسیم آنچه بر بانو گذشت بعد از آن روز شوم.

به گزارش خوبان، هفتم محرم ، آن سان که روز چهارم روز حضرت زینب سلام الله علیهاست ، روز مادر علی اصغر علیهما السلام هم هست.
بانو رباب ، همسر آفتاب ، مادر عبدالله رضیع ، علی اصغر علیه السلام.
هم ایشان که بر مهربانی خداوند عرش اعلی تکیه زده اند،یادشان بوی عطر محبت ، بوی سیب سرخ حسینی ، بوی عشق ، بوی مادر ، بوی فرزند ، بوی فراق ، بوی داغ ، بوی اشک خون بر جان می نشاند و چه سخت است ترسیم آنچه بر بانو گذشت بعد از آن روز شوم.
اینکه فراق فرزندشان تلخ تر بوده یا همسری که چون جان شیرین دوستشان می داشتند؟!
داغ گلوی پاره ی علی اصغر سنگین تر بوده یا گلو ی بریده ی امام حسین علیه السلام؟!
فقط خدا عالم و شاهد است که چه کشیدند در لحظه ای که سر امیدشان بر بالای نیزه رفت؟! وقتی پیکر مطهرشان جولانگاه سم اسبان آل شیطان شد؟ در همراهی با سر بریده ی همسرشان؛ امام حسین علیه السلام تا شام؟
آسمان چگونه بر سر زمین فرود نیآمد؟! زمین با چه رویی تاب آورد؟!
و صبر…
صبر….
صبر…
خدایا ! فدای صبرت…
فدای صبری که در وجود بانوان حرم اهل بیت علیهم السلام نهادی.
فدای استقامتشان در برابر شجره ی خبیثه ی امیه و زیاد و سعد.
فدای وجود حسینیشان.

عبدالله رضیع معروف به علی اصغر علیه السلام

در مدینه به دنیا آمد و درواقعه کربلا شش ماهه بود. مادرش حضرت رباب دختر امرءالقيس بود.

فرزندان امام حسین علیه السلام و حضرت رباب سلام الله علیها حضرت سكينه و علي اصغر مي باشند.(۱)

هشام كلبي گويد:‌« رباب از بهترين و فاضل ترين زنان بود و پدر رباب از اشراف و از خانواده بزرگ عرب بود، كه نزد امام منزلتي بسزا داشت. (۲)

سبط ابن جوزي گويد:‌ رباب بعد از امام حسين علیه السلام يك سال زنده بود، زير سقف نمي‌رفت و درآفتاب مي‌ماند، سپس از غصّه فوت نمود. (۳)

در روز عاشورا چون امام حسین علیه السلام مرگ جوانان و یاران و عزیزان خود را دید، و تمام یاران و خویشان او شهید شدند، تنها ماند و با او جز دو نفر باقی نماند، یکی فرزندش زین العابدین علیه السلام، و دیگری پسر شیرخواری که نامش عبدالله یا علی بود. لذا تصمیم گرفت تا سپاه دشمن را با خون خویش ملاقات کند … سپس حضرت به درِخیمه آمد و فرمود: آن طفل(علی) را بیاورید تا با او وداع کنم، پس کودک را به وی دادند، امام علیه السلام او را می بوسید، و می فرمود: (ای پسرکم) وای بر این مردم اگر دشمن آنان جدت (محمد صلی الله علیه و آله ) باشد. پس در همان حال که کودک در دامان حضرت بود، حرمله بن کاهل اسدی، تیری به آن کودک زد و او را در دامن پدر به شهادت رساند، حسین (علیه السلام) با دست خود خونها را گرفت تا دستش پر شد و سپس به طرف آسمان پاشید و گفت: بارالها، اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما بازداشته ای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است، قرارده. آنگاه حسین از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر خود، قبری برای او حفر کرد و خون را به تمام بدن طفل مالید و بر او نماز خواند، و او را دفن کرد.(۴)

روز شمار محرم

روز هفتم
در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه ی نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد!! (۵) عمر بن سعد نیز فورأ عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانی سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام صورت گرفت. در این هنگام مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که باز از قبیله ی بجیله بود فریاد برداشت که: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! بخدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!
حمید بن مسلم می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد، و آن را بالا می آورد! و باز فریاد می زد: العطش! باز آب می خورد تا شکمش آماس می کرد ولی سیراب نمی شد! و چنین بود تا جان داد.(۶)

روضه علی اصغر علیه السلام

اين آقا زاده را نگاه نكنيد كه شش ماهه است. خيلى اسرار دارد. خيلى عجيب است. مى خواهيم برويم در خانه شش ماهه ابى عبدالله. دست خالى هستيم. خدايا! اين آقازاده را در خانه تو شفيع مى آوريم. مادرش خيلى بزرگوار است.

حضرت ابى عبدالله روز عاشورا خيلى مصيبت ها ديده است، اما فقط يك مورد بود كه از غيب به او تسليت گفتند. آن هم در مورد شش ماهه بود. ببينيد چقدر مطلب بالاست. ما شعار نمى دهيم. اين حرف ها به حضرت زهرا عليها السلام گزارش مى شود. به لطف خدا به حد تواتر، روايات معتبر داريم كه اين مجالس همينطور به حضرت زهرا عليهاالسلام گزارش مى شود. خدا ان شاء الله نيت هايمان را خالص كند.

اين آتش در سينه خانم شعله ور بود، ولى ادب ولايت است. به خانم حضرت رباب عليها السلام مى گويند: چرا زير سايه نمى نشينى؟ از امام زمانش صحبت مى كند. با اينكه باطن او مشتعل است، دم از بچه نمى زند. در مقابل اين ادب چه مى شود؟ خدا مى آيد بعد از ۱۵۰ سال از گذشت اين واقعه، يك مجتهدى را مأمور مى كند، مى گويد: حالا كه اين خانم، ادب ولايت را حفظ كرد، تو برايش زبان حال بگو.

يك مجتهد، يك فقيه، يك فيلسوف، مرحوم آقاى علامه طباطبائى صاحب الميزان يكى از افتخاراتش اين بود كه من شاگرد آشيخ محمد حسين غروى اصفهانى هستم. آشيخ محمد حسين مجتهد بود، عارف بود، فيلسوف بود، شاعر بود خلاصه همه چيز بود. يك بيت شعر دارد كه زبان حال مادر شش ماهه است. يك روز كه من كتاب را باز كردم و اين بيت را ديدم، آن كتاب را بستم. خيال كردم سقف روى سرم خراب شد. حالا سربسته بگويم. خدا شاهد است ترجمه نمى كنم. فقط نقل به معنا مى كنم. مى گويد:
شما ديديد بچه را مى خواهند از شير بگيرند، بغلش مى كنند، نوازشش مى كنند، چطور از شير مى گيرند؟
آشيخ محمد حسين مجتهد، آنچنان مى گويد كه انگار در خيمه نشسته بوده، از قول خانم رباب عليهاالسلام مى گويد. امام زمان تو كه توجه نمى خواى، از تو معذرت مى خواهم و ما لال شده، توجه نكردم به گوش تو كه مى رسد. ولى چه كنم محرم است، شيعيانت گريه مى كنند.
خانم مى گويد:
ما حلت ان السهم للفطامى
حتى عرفنى جهرة الايام

نقل به معنايش مى دانيد چى است؟ مى گويد:
ما نديده بوديم اينطور بچه را از شير بگيرند. ولى بچه مرا اينطور از شير گرفتند.

من از تاريخ در آوردم اينطور فهميدم. امام زمان عليه السلام با اين نفهمى ام دارم آتش مى گيرم آن وقت حضرت زهرا عليهاالسلام چى مى كشد؟! من اينطور فهميدم كه آقا وقتى رفت با اين آقا وداع كند، حال ديگر نداشته، فقط زبانش از دهانش بيرون بوده است و عقيده ما اين نيست كه او را آوردند. البته روايت شده، قولى هست كه آقا فرمود: (اما ترونه كيف يتلظى عطشا) اين را رد نمى كنم. ولى آنچه من اختيار كردم و عقيده ام اين است كه آقا زاده را در خيمه زدند. به ميدان نبرده بود. همانجا كه آمد و فرمود: بدهيد كه من با بچه ام وداع كنم يك دفعه ديد كه اوضاع جور ديگرى شد.(۷)

بچه از شدت تشنگی بی‌تابی می‌کرد

در این روایتی که مجلسی نقل می‌کند، این طور دارد که حسین علیه السلام خودش را از لباس حرب تخلیه کرد؛ یعنی لباس عادی بر تن کرد. حتی در بعضی از مقاتل دارد که عمامۀ پیغمبر را بر سر بست، قرآن آورد و خلاصه، چهره‌اش چهره‌ای نبود که بخواهد بجنگد.
این بچه را آورد در مقابل لشکر و روی دست بلند کرد، به طوری که زیر بغلهایش پیدا بود. بلند گفت: «اِن لَم تَرحَمونی، فَارحَموا هذا الرضیع». اگر به من رحم نمی‌کنید، به این بچه شیرخواره رحم کنید. « اَلا تَرونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً؟». آیا نمی‌بینید که چگونه بی‌تابی می‌کند؟ حالا اینکه بی‌تابی‌اش چه بوده است من نمی‌دانم. آیا زبانش را در می‌آورده است؟ آیا دست و پا می‌زده است؟ … البته وقتی می‌گویند ماهی «تَلَظّی» می‌کند، معنایش این است که زبانش را پی در پی بیرون می‌آورد… این بچه هم از شدت تشنگی بی‌تابی می‌کرده است…
نوشته‌اند: «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین”ع” تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلهُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد… اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین”ع” را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده. « دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَهً فی الجَنَه» ؛ حسین جان! فرزندت را به ما بده تادر بهشت سیرابش کنیم…(۸)

اصحاب الحسین علیه السلام

۴۶ – مجمع بن زیاد: او در منازل جهینه اطراف مدینه به اصحاب امام علیه‏السلام پیوست و بعد از خبر شهادت مسلم همچنان با امام بود تا در کربلا برابر آن حضرت به شهادت رسید.(۹)
۴۷ – عباد بن مهاجر: او نیز در میان راه در منزلى که از منازل جهینه بود به امام علیه‏السلام ملحق و در کربلا با آن حضرت به شهادت رسید.(۱۰)
۴۸ – وهب بن حباب کلبى: وهب بن حباب اذن جهاد گرفت و رهسپار میدان گردید، قتالى نیکو با دشمن نمود و بر سختی‌ها و ناراحتی‌ها شکیبائى کرد، و برگشت به سوى همسر و مادرش که در کربلا به او بودند، پس به مادرش گفت: آیا از من راضى شدى؟
گفت: از تو راضى نشوم مگر آن زمان که پیش روى حسین و در راه او کشته گردى.
همسرش به او گفت: مرا به ماتم خویش اندهناک مکن.
مادرش گفت: اى پسرک من! از تقاضاى همسرت روى گردان و برابر حسین علیه‏السلام مقاتله کن تا به شفاعت جدش در روز قیامت نائل شوى .
پس جنگید تا دستانش قطع شد؛ همسرش چوبى را به دست گرفت و سوى او روانه شد و به او گفت: پدر و مادرم به فدایت، از حرم پیامبر دفاع کن و مقاتله نما.
وهب خواست او را بازگرداند، امتناع کرد، امام حسین علیه‏السلام به او گفت: بازگرد خدا تو را از اهل‌بیت جزاى خیر دهد؛ پس به خیمه‏ها باز گشت و وهب مقاتله نمود تا به شهادت رسید.(۱۱)
۴۹ – حبشى بن قیس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نَهْم است، و پدر او نیز گویا محضر پیامبر گرامى را درک کرده بود. او در ایامى که هنوز در کربلا صحبت از جنگ نبود به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمده و به همراه آن حضرت شهید شد.(۱۲)
۵۰ – زیاد بن عریب: از قبیله همدان و مکنى به ابى عمره است، مردى متهجد و اهل عبادت بود، پدر او از اصحاب پیامبر بود و خود او نیز محضر پیامبر گرامى را درک کرده بود، مردى شجاع و معروف به عبادت و پرهیزگارى بوده است. مهران کاهلى مى‏گوید: در کربلا حضور داشتم، مردى را دیدم شدیداً مى‏جنگید و هرگاه که بر سپاه کوفه حمله مى‏کرد آنها را پراکنده مى‏ساخت سپس به نزد امام حسین علیه‏السلام آمده و مى‏گفت: ابشر هدیت الرشد یابن احمد! فى جنّْ الفردوس تعلو صعدا.(۱۳)
سؤال کردم: او کیست؟
گفتند: او ابوعمره حنظلى است.
پس شخصى به نام عامر بن نهشل راه را بر او گرفت و او را به شهادت رساند و سر او را از بدن جدا کرد.(۱۴)
۵۱ – عقبة بن صلت:این مرد نیز در میان راه مکه به کربلا در یکى از منازل جُهینه به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد و از او جدا نشد تا در کربلا به شهادت رسید.(۱۵)
۵۲ – قعنب بن عمر:او از شیعیان بصره و با حجاج بن بدر از بصره به مکه آمده و به یاران امام علیه‏السلام ملحق شد و در روز عاشورا برابر آن حضرت به شهادت رسید(۱۶). و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على قعنب بن عمر النمیرى.»(۱۷)

منابع:

۱- نفس المهموم ص۵۲۷
۲-قمقام زخّار: ۲/۶۴۵
۳- نفس المهموم ص۵۲۸

۴-مقتل الحسین، ج ۲، ص ۳۷؛ کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۵؛ الاحتجاج، ج ۲، ص۸۵۶ ، مقتل سید الشهداء، ج ۱،ص۱۰۱

۵-قصه کربلا ص۲۳۰ به نقل از انساب الاشراف ۱۸۰ /۳

۶- همان ص۲۳۱
۷- روضه آیت الله فاطمی نیا برای علی اصغر علیه السلام تی وی شیعه

۸- آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی، منزل اول، تعاون و همیاری،صص ۱۱۶-۱۱۴
۹- قصه کربلا به نقل از ابصار العین، ۱۱۵
۱۰- ابصار العین، ۱۱۵
۱۱- مثیر الاحزان، ۶۲
۱۲- ابصار العین، ۷۹
۱۳- «بشارت باد تو را که به راه رشد هدایت یافتى اى پسر احمد، و در بهشت فردوس رتبه‏اى والا خواهى داشت.»
۱۴- ابصار العین، ۸۰
۱۵- ابصار العین، ۱۱۵
۱۶- ابصار العین، ۱۲۵
۱۷- وسیلة الدارین، ۱۸۴

 

منبع: جهان نيوز

انتهاي پيام/30


مطالب مرتبط:
نظرات بینندگان

نظری ثبت نشده است

  ارسال دیدگاه

  توجه نمایید
  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «خوبان خبر» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • خوبان خبر از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.
  • تنها خالی نماندن متن دیدگاه الزامی است.
  • telegram khoobankhabar

    telegram khoobankhabaradvads