کد خبر: 32178 - تاریخ: سه‌شنبه، 13 آگوست 2013 - 19:56

من خامنه ای ام، داماد آقای هاشمی!

در کتاب خاطرات رهبر معظم انقلاب” یادمان زندانها و بازداشتگاه ها ” روایت جالبی از ملاقات خود وهمسر مکرمه شان با آیت الله هاشمی رفسنجانی در زندان قزل قلعه نقل شده است.

به گزارش خوبان به نقل از انتخاب، در کتاب خاطرات رهبر معظم انقلاب” یادمان زندانها و بازداشتگاه ها ” روایت جالبی از ملاقات خود وهمسر مکرمه شان با آیت الله هاشمی رفسنجانی در زندان قزل قلعه نقل شده است.

در بخش هایی از این کتاب آمده است:

در آن مقطع (اواخر سال 1350) آقای هاشمی نامه ای به امام خمینی نوشته ودرخواست کرده بود کاری کنند که دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق اعدام نشوند که افتادن این نامه به دست ساواک، باعث محکومیت هاشمی به 7 ماه زندان می شود و وی به زندان داخل پادگان عشرت آباد منتقل می شود.

در اردیبهشت 1351، آیت الله خامنه ای به همراه همسرشان راهی تهران می شوند تا با هاشمی دیدار کنند.دیدار با زندانیان سیاسی شبیه ملاقات های معمول با زندانیان عادی نبود و مجبور بود ترفندی بزند. وقتی به در نگهبانی می رسند، ایشان با لهجه کرمانی اشاره به همسرش می کند و می گوید: «این خانم خواهر آقای هاشمی است که برای دیدار او آمده، من هم شوهر این خانم هستم.»

Print

نگهبان ها به هم نگاه کردند و قرار شد از فرمانده بپرسند. فرمانده گفت فقط خواهرش می تواند وارد شود.«همسرم دل به خدا سپرد و وارد شد.من هم نگران و دلواپس، از این که راز آشکار شود که وی خواهر آقای هاشمی نیست، زیرا دیدار محارم با یکدیگر ویژگی خاصی دارد. اما از آنجا که آقای هاشمی فرد زیرکی بود، وقتی همسرم را از دور دید، متوجه موضوع شد… کنار یک جوی آب ایستاد، به طوری که همسر من در مقابل وی در طرف دیگر جوی قرار گرفت.»

ظاهرا آقای هاشمی سراغ دوستش را می گیرد و وقتی که متوجه می شود در نگهبانی است، از نگهبان ها می خواهد اجازه ورود شوهرخواهرش(!) را بدهند. «در این وقت یک نظامی دوان دوان به طرف من آمد و اجازه ورود داد. من وارد شدم و آقای هاشمی از دیدار من بسیار شادمان شد.»

در زمانی که آنها کنار یکدیگر در گفتگو بودند، یک نظامی آنجا ایستاده بود و در حالی که لبخندی بر لب داشت، به آیت الله خامنه ای خیره بود. «من هم با تبسم متقابل و ادب و نزاکت لازم پاسخ وی را دادم.»

چندی بعد آقای هاشمی از زندان آزاد شد، از آیت الله خامنه ای پرسید آن نظامی لبخند به چهره را شناخته بود؟ «گفتم: نه، گفت: او همان استوار زمانی بود و به احتمال قوی تو را هم شناخته بود.» آنجا بود که می فهمند این استوار بامعرفت زندان قزل قلعه در سال 42، اینجا هم ایشان را از لطف خود بی نصیب نگذاشته است.

 

انتهای پیام/


مطالب مرتبط:
نظرات بینندگان

نظری ثبت نشده است

  ارسال دیدگاه

  توجه نمایید
  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «خوبان خبر» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • خوبان خبر از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.
  • تنها خالی نماندن متن دیدگاه الزامی است.
  • telegram khoobankhabar

    telegram khoobankhabaradvads